دَر حَمّام بودَم که صِدایِ هَواپِیماهاىِ عَراقى را شِنیدَم.
یِکى از بُمبها آرام و بِدونِ اِنفِجار نَزدیکِ خانهمان اُفتاد.
خیسِ خیس لِباس پوشیدَم و به حَیاط رَفتَم.
هَمهیِ خانِواده وَ هَمهیِ مَردُمِ مَحَل آمَده بودَند تویِ حَیاط.
شُلوغ بود وَ هَمه حَرف میزَدَند.
- عَمَل نَکَرد!
- اَلحَمدُ لِلّه هَمه سالِمَند.
چَند لَحظه بَعد ناگَهان کَسى داد زَد:
«شیمیایی اَست!»
وَ ما نِمیدانِستیم شیمیایی چیست!
بُزُرگتَرها مَبهوت به قارچِ سِفیدی که بالا رَفته بود و داشت بُزُرگ میشد نِگاه میکَردَند.
بَچّهها یَواشَکی دَهانِشان را باز میکردَند و دودِ شیرین را قورت میدادَند.
کَسی گُفت حُولهی خیس جِلوی دَهانِتان بِگُذارید.
سریع لِباسهاىِ روىِ بَند را با آبِ حُوض خیس کَردَم.
به خانِواده وَ مَردُم دادَمِشان تا جِلوىِ دَهانِشان بِگُذارَند.
ماهها بَعد، فَهمیدَم که اِشتِباه کرده بودَم؛
آبِ حُوض خودَش آلوده بود.
پِدَر وَ عَمو ماشینها را رُوشَن کَردَند وَ ما را به بالاىِ کوه بُردَند.
هیچکُدام از ما چیزی دَربارهیِ شیمیایی نِمیدانِستیم.
تَقریباً یِک ساعَت آنجا نِشَستیم.
خواهَر وَ مادَرم شُروع به اِستِفراغ کَردَند.
مَن هَم چون خیس بودَم تَنَم شُروع به خارِش کَرد وَ یَواش یَواش قِرمِز شُد.
مادَرَم گریه مىکَرد وَ ما مىگُفتیم چیزی نیست.
سَوارِ ماشین شُدیم که به مَهاباد بِرَویم.
حالِ وَحشَتناکى داشتیم.
دَر راه به یِک پایگاهِ اورژانس رِسیدیم.
کَسانی را که حالِشان خِیلی بَد بود با آمبولانس به مَهاباد فِرِستادَند.
یِکساعَته به مَهاباد رِسیدیم.
بیمارِستانِ مَهاباد پُر اَز مَردُمِ سَردَشت شُده بود.
کارکُنانِ آنجا هَم اَز مَسائِل مَربوط به سِلاحهایِ شیمیایى بىاِطِّلاع بودَند.
ما را زیرِ دوش بُردَند.
وَقتی وارِدِ حَمّام شُدَم، بِلافاصِله به کُما رَفتَم.
دو ماه بَعد، وَقتی از کُما خارِج شُدَم، تازه کَم کَم فَهمیدَم که چه اِتِّفاقی اُفتاده بود.
صَدّام، شَهرِ کوچَکِ ما را بُمبارانِ شیمیایی کَرده بود.
این بَرایِ دُنیا زیاد مُهِم نَبود،
اَمّا زِندِگیِ مَردُمِ شَهرِ مَن – آنها که زِنده ماندَند - بَرایِ هَمیشه عَوَض شُد.
اَز خانِوادهیِ نُهنَفَرهیِ ما، فَقَط مَن وَ دو بَرادَرَم زِنده ماندیم.
امّا مَریض ماندیم.
دَر سَردَشت، هَنوز خِیلیها مَریضَند.
هَنوز، مَردُم آن دودِ سِفید را یادشان است؛
دودی که هَمهچیز را عَوَض کَرد.